برای ایمان آوردن کافیست
خداوند گفت : دیگر پیامبری نخواهم فرستاد، نه از آن گونه كه شما انتظار دارید.
اما جهان هرگز بدون پیامبر نخواهد ماند ،
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث كرد. پرنده آوازی خواند كه در هر نغمه اش خدا بود. عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند...و خدا گفت اگر بدانید،حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد. باران نام او بود . همین كه باران باریدن گرفت، آنان كه اشك را می شناختند، رسالت او را دریافتند، پس بی درنگ توبه كردند و روحشان را زیر باران بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می توان به پاكی رسید.
خداوند پیغامبر باد را فرستاد، تا روزی بیم دهد و روزی بشارت... پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان كه پیام او را فهمیدند، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت : آن كه خبر باد را می فهم د، قلبش در بیم و امید می لرزد . و قلب مومن این چنین است .
خدا گلی را از خاك برانگیخت تا معاد را معنا كند . و گل چنان از رستاخیز گفت كزآن پس هر مومنی كه گلی را دید رستاخیز را به یاد آورد.
خدا گفت : اگر بفهمید تنها با گلی قیامت خواهد شد .
خداوند یكی از هزار نامش را به دریا گفت ... دریا بی درنگ قیام كرد و سپس چنان به سجده افتاد كه هیچ از هزار موج او باقی نماند.
خدا گفت : آن كه به پیغمبر آب ها اقتدا كند ، به بهشت خواهد رفت
و بیاد دارم كه فرشته ای به من گفت : جهان آكنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است . اما همیشه كافری هست تا باران را انكار كند و با گل بجنگد . تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر اما هم امروز ایمان بیاور كه پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده ی باد برای ایمان آوردن تو كافیست ...